×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

باز حرف دل یک بیدل

باز حرف دل یک بیدل

روزهای سرد تنهایی

من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

چه غمگین از این رفتن و از این روزهای سرد تنهایی
  
شاید باور نکنی ـ از من فقط همین کلمات که با شوق به سوی تو پر می کشند باقی می ماند و خودکاری که هیچ گاه آخرین حرف هایم را به تو نمی تواند گفت
 
شاید یک روز وقتی می خواهی احوال مرا بپرسی ـ عکسم را در صفحه سفر کرده ها ببینی
 
شاید کودکی گستاخ و بازیگوش با شیطنت سفر بی بازگشتم را از دیوار سیمانی کوچه تان بکند و پاره کند
 
تمام دغدغه ام این است که آیا بعد از این سفر محتوم می توانم همچنان با تو سخن بگویم ؟
 
آیا دستی برای نوشتن و دلی برای تپیدن خواهم داشت ؟
 
شاید باور نکنی ـ اما دوست دارم مدام برایت بنویسم ـ بعضی وقت ها که کلمات را گم می کنم ـ دوست دارم ـ دشتها ـ دریاها ـ کوهها ـ جنگلها ـ ستارها ـ و هر چه درکاینات هست همه و همه کلمه شوند تا بهتر بنویسم
 
دوست دارم به حیات کلمه ای نجیب دست یابم تا رهگذران غمگین ـ صبحگاهان زیر آفتابی نارس مرا زمزمه کنند ـ میدانم که خسته ای اما دوست دارم اجازه دهی کلماتم دمی روبرویت بنشینند و نگاهت کنند تا به حقیقت این جمله در آیی که می گوید ـ
 
مرا از یاد خواهی برد ـ نمی دانم ؟
 
ولی میدانم از یادم نخواهی رفت
پنجشنبه 8 بهمن 1388 - 11:43:11 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم