سلام ای غم
بیا تا لیلی و مجنون شویم ـ افسانه اش با من
بیا با من به شهر عشق رو کن ـ خانه اش با من
بیا تا سر به روی شانه هم راز دل گوییم
اگر مویت چو روزم شد پریشان ـ شانه اش با من
سلام ای غم ـ سلام ای آشنای مهربان دل
پر پرواز واکن چون پرستو ـ لانه اش با من
مگو دیوانه کو ـ زنجیر گیسو را ز هم وا کن
دل دیوانه ـ دیوانه ـ دیوانه اش با من
در این دنیای وا نفسای حسر تزای بی فردا
خدایا عاشقان را غم مده ـ شکرانه اش با من
مگو دیگر سمندر در دل آتش نمی سوزد
تو گرمم کن به افسون ـ گرمی افسانه اش با من
چه بشکن بشکنی دارد ـ فلک در کار سر مستان
تو پیمان بشکنی ـ نشکن پیمانه اش با من
سه شنبه 29 دی 1388 - 10:51:35 PM