همسفر
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی
وز هر طرفی رفتم تو راهبرم بودی
با هر که سخن گفتم پاسخ ز تو بشنیدم
بر هر که نظر کردم تو در نظرم بودی
هر شب که قمر تابید هر صبح که سر زد شمش
در گردش روز و شب شمش و قمرم بودی
در خنده من چون گل در کنج لبم خفتی
در گریه من چون اشک در چشم ترم بودی
در صبحگه عشرت همدوش تو می رفتم
در شامگه غربت بالین سرم بودی
چون طرح غزل کردم بیت الغزلم گشتی
چون عرض هنر کردم زیب هنرم بودی
آواز چو می خواندم سوز تو به سازم بود
پرواز چو می کردم تو بال و پرم بودی
هرگز دل من بر تو یار دگری نگزید
گر خواست که بگزیند یار دگرم بودی
سرمد به دیار خود از ره نرسیده گفت
هرجا که سفر کردم تو همسفرم بودی
جمعه 18 دی 1388 - 11:35:16 PM